در بیان ارکان سلوک
بدانکه ارکان سلوک هم شش است.
رکن اول؛ هادی است که بی هـادی سـلوک میسـر نشـود.
رکن دوم؛ ارادت و محبّت است با هادی.
سالک چون بهادی رسید و قبول هادی یافت، بایدکـه در وقـت وی در عـالم هـیچکس را چنان دوست نداردکه هادی خود را تا زود بمقصد رسدکه مرکب سالک درین راه ارادت و محبّت اسـت. چـون
ارادت و محبّت قوی افتاد، مرکب قوی افتاد، و هرکه را مرکب قوی باشد از سختی راه بـاکی نباشـد و اگـر یـک سر موی در ارادت و محبت خللی پیدا آید، مرکب لنگ شـود و سـالک در راه بمانـد.
رکـن سـوم؛ فرمـان بـرداری
است در همهکارهای اعتقادی و عملی، یعنی سالک را تقلید مادر و پدر ترک بایدکرد و پيروی هـادی بایـدکـرد،
هم در اعتقاد و هم در عمل، از جهت آنکه هادی بمثابۀ طبیب است، و او بمثابـۀ مـریض. و چـون مـریض فرمـان برداری طبیب نکند، و بخلاف امر طبیب کارکند، هرگز صـحت نیابـد، بلکـه هـر روزکـه برآیـد، رنـج و علـت وی
زیادت شود. و اگر بیمار خواهدکه بکتب طبّ علاج خودکند هم هرگز صحت نیابد. حضور طبیب باید، و فرمان برداری بیمار، تا رنج و علّت برخیزد.
رکن چهارم؛ ترک رأی و اندیشۀ خود است: سالک بایدکه هیچکـاری بـرأی و اندیشۀ خود نکند، اگرچه طاعت و عبادت باشد، از جهت آنکه سالک هرکاریکه برأی و اندیشـۀ خـودکنـد، سبب دوری وی شود، و هرکاریکه بامر هادی کند، سبب نزدیکی وی گردد.
رکـن پـنجم؛ تـرک اعـتراض و انکـار
است. سالک بایدکه برگفت هادی اعتراض نکند، و بر فعل هادی انکار نکند، و از جهت آنکـه سـالک نیـک و بد نداند، و طاعت و معصیت نشناسدکه شناختن نیک و بد، و طاعت و معصیتکـاری عظـیم اسـت. و حکایـت موسی و خضر ازین معنی خبر میدهد.
ای درویش! بسیار سخن باشد که آن سخن پیش مرید نیک باشد، و پیش شیخ بد باشـد، و بسـیار سـخن بـود،کـه پیش مرید بد باشد، و پیش شیخ نیک باشد و در افعـال نیـز همچنـين مـیدان. پـس مصـلحت مریـد آن اسـت کـه بیکبار ترک اعتراض و انکارکند، و هر چه از شیخ شنود، نیک شنود و هرچه ازو بیند، نیک بیند.
ای درویش! اعتراض و انکار مرید تاریکی وکدورت آرد و جدائی اندازد میان مرید و مراد.
رکن ششم ثبات و دوام است بر شرایط و ارکان سلوک سالهای بسیار، کـه از بـی ثبـاتی هـیچ کـار نیـک نیایـد، نـه دنیوی و نه اخروی.
ای درویش! هرکسکه بجائی رسید درکار دنیا و درکار آخرت، از ثبات رسید. این است شرایط و ارکـان سـلوک که گفته شد.
کتاب، انسان کامل
نظرات شما عزیزان: